یک شب ز ماورای سیاهی ها چون اختری بسوی تو می آیم بر بال بادهای جهان پیما شادان به جستجوی تو می آیم سر تا بپا حرارت و سرمستی چون روزهای دلکش تابستان پر می کنم برای تو دامان را از لاله‌های وحشی کوهستان یک شب ز حلقه‌ای که بدر کوبند در کنج سینه قلب تو می لرزد چون در گشوده شد، تن من بی تاب در بازوان گرم تو می لغزد دیگر در آن دقایق مستی بخش در چشم من گریز نخواهی دید چون کودکان نگاه خموشم را با شرم در ستیز نخواهی دید یک شب چو نام من بزبان آری می خوانمت به عالم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

alirezanoroziyan ربات تلگرام سلامت لباس نظامی فرزند دوم ‌ ‌ ‌ ZIBAKENAR آستارالی نیوز حس خوب شرکت آسانسور تندر آسانبر